داشتم خاطرات بابامو مرور میکردم که یهو لبخند نشست رو لبم:) خاطرات شیرین هم تلخه وقتی نیستی.
میگفت بیشتر عشقم راه مدرسه بود تا خود مدرسه، راه مدرسه یعنی درخت میوه گنجشکا دویدن وشیطنت.وقت پرسش بود،معلم جدی ای داشتیم،منم سر کلاس چون آروم نبودم جواب سؤالای بقیه رو از من می پرسید، یهو صدا زد پورابراهیم؟ گفتم بله آقا، پرسید تو بگو گله داری با کیست؟
منم سریع گفتم:شاه آقا.
اونم که شنید شاه باعصبانیت اومد سمتم و گفت: که گله داری با شاه است آره،شاه!
الهی بمیرم بعدشم کلی تنبیه شد.وقتی برام تعریف میکرد انقدر شیرین میگفت که ضعف میرفتم.
از دست این دنیا.
یه صلوات مهمون کنیم همه رفتگان رو باهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد،و عجل فرجهم
درباره این سایت