فکر میکردم مثل مامان من،دیگه مادر شوهر پیدا نمیشه، یعنی فکر میکردم شانسِ کاملا ،خدا برای کسی خیلی بخواد نصیبش میکنه.

امروز جلسه بود،مادر شوهر همکار گرام هم بودن، همیشه از اینکه چه همسر خوبی خدا بهش داده لذت میبردم.همه چیز تمامِ تو رفتار ،متشخص،مبادی آداب،خیلی دوست داشتم بدونم چنین آقایی مادرشون کی هستن.وقتی دیدمش با خودم گفتم خدایا!چه شااااااااانسی!اون از همسر این از مادرشوهر.به حدی آروم مظلوم پر از انرژی مثبت بود که رسیدم خونه گفتم به مادرگرام.گفتم مامان از اون مادرشوهرا بود که آدم دلش میخواست براش بمیره! مامانم نگاه کرد و با یه حالتی با لبخند گفت:از اونا که مادرتو فراموش میکنی؟خندم گرفت و گفتم نهههههه! خب مادر مثل تو زیاده، اما مادر شوهر کمه! جوری بود مامان که به همکارم گفتم فکر کنم یکی از شانسای بزرگتون مادرشوهرتون بوده، اونم شروع کرد به تعریف و دقیقا چیزهایی گفت که من انتظارشو داشتم ،و تعجب کرده بود که من میتونم حدس بزنم.

خلاصه اینکه واقعا باید مادرو ببینم اگه اوکی بود جواب بله میدم:) آخه چنین مادرهایی اصلااااا توان تربیت بد رو ندارن.واقعا از اون همسر چنین مادری فقط انتظار میرفت.

خلاصه اینکه مادرو ببین دخترو بگیر فقط نداریم،پسرو هم بگیر داریم :)))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Michael فالن گيم Brian نور رسام iran-plasticsurgery Fashion Wearzius NZ kwjj دانلود تحقیق پمفلت های معتادان گمنام دلنوشته شیوا