بعضی از این کنارهای زندگی درست وسط زندگی اند!
کناری که هی رد بشوی و مکث کنی و هوایی شوی که کنار نیست!
نمیدانم از چه زمانی نوشتن را گذاشتم کنار!از چه زمانی از جمله شدن کلمات انباشته شده در ذهن پرهیز کردم! نمیدانم از چه زمانی "وقتی دیگر" را از فرهنگ لغاتم حذف کردم که زمانش فرا نرسید تا دوباره بنویسم که حالم خوب باشد که بدانم هنوز توانی برای گفتن ناگفتنیها دارم!گویا نوشتن هم هوا دارد باید بزند به سرت تا هوایی شوی و زمانِ وقتی دیگر برسد.
وقتی دیگرِ آن روزهایم، امروز است
امروز که چهره شهر را از یاد برده ام،امروز که وقت هست ولی خواب نه،هوا هست ولی نفس نه،لبخند نه، شوق نه،امروز که لباس نو هست ولی حال نو نه
اما تا دلت بخواهد انتظار هست ، امید هست، خدا هست خدا هست خدا
و وباز هم این نیز میگذرد
درباره این سایت